دلنوشته های منامن

وطنم پاره تنم خاک تورا بوسه زنم منامن

دلنوشته های منامن

وطنم پاره تنم خاک تورا بوسه زنم منامن

شعری فارسی : نویستده آقای رایت عبادی

شعری از آقای رایت عبادی
.
همه چیز درباره‌ی ازدواج و فرزندان امام زمان(عج)



روز مرا کرده سیه زلف سیاهت

این دلِ من رفته به یغمای نگاهت

قتل مرا بسته کمر جمله سپاهت

رحمی به دلم کن    باری خجلم کن


  جانم  بفدایت



آشفته شده این دل شیدا چو جهانی

بازآ چمن از جور خزانی برهانی

یکدم گذری گن چو نسیمی به نهانی

برکوچه و برزن     بازآ و به درزن


  دل کرده هوایت


نآمد خبری از تو برایم که کجایی ؟

دروصف تو شعری بسرایم که بیایی

در پرده ی غیب ای مه تابان تو چرایی

من بی خبرازتو        درهرسفراز تو


   پرسم زصبایت


خورشیدی و پهنای سماء راه عبورت

غم داری و قربان دل و قلب صبورت

آفاق همه روشن بود از پرتو نورت

حاشا نتوان کرد       افشا نتوان کرد


     زین سرّ حکایت


فارغ  نتوانم  شدن از فکر و خیالت

در پرده دل می کشم آن نقش جمالت

ماندم که کجا می رسم آخر به وصالت

یادت نه فرامشت       هجرِتومرا کشت


    ای عشق  نهایت


من به هــوایِ تو گشــودم  پــر و بالــی

جز فکــر وصالت نکنم  فکــرو خیالی

آن  یار سفر کرده  نپرسد به چه حالی

دارم گله ای چند         از یار خردمند


   ای مشفق  رایت


با یادِ تـو عمـریست  کنم ،عُقده گشایی

دارم  خبــر از آمـدنت  جمــعه  می آیی

مرغ ِ دلم  از  شوق ِ تو گردیده هوایی

آیــم به  گـدایی            شاها تو کجایی


      لطفی به گدایت


جـانم   بفـدایت

یادش به خیر:گولقزبی نین سیه چوره ک یاپّاسی

یادش به خیر:
بلقیصین پنجه کشی چاپّاسی
گولقزبی نین سیه چوره ک یاپّاسی
اشرفی نین تاپماجالارتاپّاسی
منامینون مزه سئیدی دادئیدی
کندیمیزین آبروسی آدئیدی
...غرض یاداولسون اوشریف انسانلاری کی بیرزامان منامینده حرمت وارلاریدی ولی الآن بعضی لری حیاتلان وداع لاشیب وبعضی لر قوجالماقدادیلار.

شاهکارادبی (نامه ی بدون نقطه)


نامه بدون نقطه" یک رعیت در زمان ناصرالدین شاه
به گزارش پارسینه، نوشته ای که ذیلا از نظر خواننده گرامی می گذرد  نامه ای است که مرحوم میرزا محمد الویری به مرحوم احمدخان امیر حسینی سیف الممالک فرمانده فوج قاهر خلج رقمی داشته که شروع تا خاتمه نامه تمام از حروف بی نقطه الفبا انتخاب و در نوع خود از شاهکارهای ادب زبان پارسی به شمار می آید. انگیزه نامه و موضوع آن قلت در آمد و کثرت عائله و تنگی معیشت بوده است. این نامه در زمان ناصرالدین شاه بوده....حتمابخوانید

نامه :
 
سر سلسله ی  امرا را کردگار احد، امر و عمر سرمد دهاد. دعا گو محمد ساوه ای در کلک و مداد ساحرم و در علم و سواد ماهر. ملک الملوک کلامم و معلم مسائل حلال و حرام. در کل ممالک محروسه اسم و رسم دارم. درهرعلم معلم و در هراصل موسسم .در کلک عماد دومم درعالم، درعلم وحکم مسلم کل امم سرسلسله اهل کمالم اما کوطالع کامکار و کو مرد کرم؟
 
دلمرده آلام دهرم. کوه کوه دردها در دل دارم. مدام در دام وام، و علی الدوام در ورطه آلام دهرم هر سحر و مسا در واهمه و وسواس که مداح که گردم و کرا واسطه کار آرم که مهامم را اصلاح دهد و دو سه ماهم آسوده دارد. مکرر داد کمال دادم و در هر مورد مدح معرکه ها کردم. همه گوهر همه در، همه لاله همه گل، همه عطار روح همه سرور دل، اما لال را مکالمه و کررا سامعه و کور را مطالعه آمد. همه را طلا سوده در محک ادراک آورده احساس مس کردم و لامساس گو آمدم. اما علامه دهرم، ملولم و محسود و عوام کالحمار محمود و مسرور ... لا اله الا الله وحده وحده دلا در گله مسدود دار در همه حال که کارهای همه عکس مدعا آمد علاوه همه دردها و سرآمد کل معرکه ها عروس مهر در آرامگاه حمل در آمد. عالم و عام لام و کرام، صالح و طالح، صادر و وارد، کودک و سالدار، گدا و مالدار، همه در اصلاح اهل و اولاد و هر کس هر هوس در معامله و سودا دارد آماده و اطعمه و هر سماط گرد آورده، حلوا و کاک، سرکه و ساک، کره و عسل، سمک و حمل، گرمک و کاهو، دلمه و کوکو، امرود و آلو، الی کلم کدو، همه در راه، مکر دعاگو که در کل محرومم و در حکم کاالمعدوم. اگر موهوم و معلول معدل سه صاع و دو درم ارده گردد حامد و مسرورم. مگر کرم سر کار اعلی که سرالولد و سرالوالد در او طلوع کرده و دادرس آمده، درد ها دوا، وامها ادا و کامها روا گردد.
 
له طول عمر کطول المطر سواء له الدرهم، و که المدر دهد مرد را کام دل کردگار همه عمر آسوده و کامکار دل آرا همه کار و کردار او ملک در سما مادح کار او طول الله عمره و دمره حاسده، هلک اعدانه، اعطه ماله، اصلح احواله و اسعد اولاده مدام السماء

داستان ماهیگیری

مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:”عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادابرویم”

ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا ارتقائ شغلی که منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن

و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار

زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیرطبیعی است اما بخاطر این که نشان دهد همسر خوبی است دقیقا کارهایی را که همسرش خواسته بود انجام داد..

هفته بعد مرد به خانه آمد ، یک کمی خسته به نظر می رسید اما ظاهرش خوب ومرتب بود.

همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید که آیا او ماهی گرفته است یا نه؟

مرد گفت :”بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا،چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم . اما چرا اون لباس راحتی هایی که گفته بودم برایم نگذاشتی؟”

جواب زن خیلی جالب بود…

زن جواب داد: لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم.

یک داستان کوتاه

مردی در جهنم بود که فرشته ای برای کمک به او آمد و گفت من تو را نجات می دهم برای اینکه تو روزی کاری نیک انجام داده ای فکر کن ببین آن را به خاطر می آوری یا نه؟

او فکر کرد و به یادش آمد که روزی در راهی که می رفت عنکبوتی را دید اما برای آنکه او را له نکند راهش را کج کرد و از سمت دیگری عبور کرد.

فرشته لبخند زد و بعد ناگهان تار عنکبوتی پایین آمد و فرشته گفت تار عنکبوت را بگیر و بالا برو تا به بهشت بروی. مرد تار عنکبوت را گرفت در همین هنگام جهنمیان دیگر هم که فرصتی برای نجات خود یافتند به سمت تار عنکبوت دست دراز کردند تا بالا بروند اما مرد دست آنها را پس زد تا مبادا تار عنکبوت پاره شود و خود بیفتد. که ناگهان تار عنکبوت پاره شد و مرد دوباره به سمت جهنم پرت شد فرشته با ناراحتی گفت تو تنها راه نجاتی را که داشتی با فکر کردن به خود و فراموش کردن دیگران از دست دادی. دیگر راه نجاتی برای تو نیست و بعد فرشته ناپدید شد.