دلنوشته های   منامن

دلنوشته های منامن

وطنم پاره تنم خاک تورا بوسه زنم منامن
دلنوشته های   منامن

دلنوشته های منامن

وطنم پاره تنم خاک تورا بوسه زنم منامن

چراوقتی عصبانی هستیم داد می زنیم؟

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟

چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را ازدست می‌دهیم.

استاد پرسید: اینکه آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟

چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.

سرانجام استاد چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.

هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها بایدصدای شان را بلندتر کنند.

سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟

آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است .

استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟

آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.

سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد....
امیدوارم روزی رسد که تمامی انسان ها قلب هایشان به یکدیگر نزدیک شود.

سوالی سخت درمصاحبه ی استخدام

مردی به نام استیو، برای انجام مصاحبه حضوری شغلی که صدها متقاضی داشت به شرکتی رفت. مدیر شرکت، به جاى آن که سین جیم کند، یک ورقه کاغذ گذاشت جلوی استیو و از او خواست برای استخدام، تنها به یک سوال پاسخ بدهد.
سوال این بود: شما در یک شب بسیار سرد و توفانى، در جاده اى خلوت رانندگى می کنید، ناگهان متوجه می شوید که سه نفر در ایستگاه اتوبوس، به انتظار رسیدن اتوبوس، این پا و آن پا می کنند و در آن باد، باران و توفان چشم به راه کمک هستند.
یکى از آن ها پیر زن بیمارى است که اگر هر چه زودتر کمکى به او نشود ممکن است همان جا در ایستگاه اتوبوس غزل خداحافظى را بخواند.
دومین نفر، صمیمى ترین و قدیمى ترین دوست شماست که حتى یک بار شما را از مرگ نجات داده است و نفر سوم، همسر آینده شماست که حالا با او در دوران نامزدی به سر می برید؛ اما خودروی شما فقط یک جاى خالى دارد، شما از میان این 3 نفر کدام یک را سوار مى کنید؟ پیرزن بیمار؟ دوست قدیمى؟ یا نامزدتان را؟
جوابى که استیو نوشت باعث شد از میان صدها متقاضى، به استخدام شرکت در آید. پاسخ این بود: من سوئیچ ماشینم را می دهم به آن دوست قدیمى ام تا پیر زن بیمار را به بیمارستان برساند، و با نامزدم در ایستگاه اتوبوس می مانم تا شاید اتوبوس از راه برسد.

علاج واقعه راقبل ازوقع بایدکرد

می گویند حدود ٧٠٠ سال پیش، در اصفهان مسجدی می ساختند.

روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام می دادند.

پیرزنی از آنجا رد می شد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت: فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه!

کارگرها خندیدند. اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت : چوب بیاورید ! کارگر بیاورید ! چوب را به مناره تکیه بدهید. فشار بدهید. فششششششااااررر...!!!

و مدام از پیرزن می پرسید: مادر، درست شد؟!!

مدتی طول کشید تا پیرزن گفت : بله ! درست شد !!! تشکر کرد و دعایی کرد و رفت...

کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را پرسیدند ؟!

معمار گفت : اگر این پیرزن، راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت می کرد و شایعه پا می گرفت، این مناره تا ابد کج می ماند و دیگر نمی توانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم...

این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم !

داغ باشندا تک آغاجا باخگنان داریخگنان،گوزیاش اوزه یاخگنان

http://upload.tehran98.com/img1/o74hqq14pdlalffedpk.gifClick to get cool Animations for your MySpace profileClick to get cool Animations for your MySpace profile
داغ باشندا تک آغاجا باخگنان
داریخگنان،گوزیاش اوزه یاخگنان
اوره گ ایستئی گئدوب اورداگزه سن
کاباب لاری کوزاوستونه دوزه سن

اوره گ ایستئی گولگه سینده یاتاسان
غم کَدَرفیکیرین،باشدان آتاسان
باخسون اوردان قزیل اوزه ن آخئیری
ایلان کیمین اوزون یئره یاخئیری
اوخویاسان،یانیق کَرَم،شکسته
کونول گَلَرحالا،دای اولمازخسته

خوش اولاسان شیرین شیرین گوله سن
یئللر دَیه تئللروی سره سن 

شعری زیبا از رایت عبادی منامن

Click to get cool Animations for your MySpace profile
Click to get cool Animations for your MySpace profile

دولاننام کوی عشقونده ، سنون دیوانه دیوانه 


حسادت گوزلری گورسه ، یئری وار ئولسه بیگانه


وجودیم اوت دوتوب یانسا ، منیم فخریمدی باک ائتمه


بودور عاشقلرین رسمی ، یانا عشق اوسته پروانه






پرستار ایستمور سنسیز ، منیم بیمار کونلوم یوخ


آخی سن نن اولان یئرده ، نیازیم یوخدی درمانه


خیالیم مرغی کویونده ، سنون جولاندادی دایم


آچور سیمرغ تک بالین ، اولا عشقونده افسانه


سبیل عشقه جان کمدور ، نه چاره آزدی سرمایم


اگر اذن اولسا دلبردن ، بویاننام قرمزی قانه


چیخاردوب یار منی یاددان ، سوروشمور حالِ زاریمنن


اورک سیغماز سوزوم وادور ، دییم اول ماه پنهانه


اوزاق یول قورخولی ورطه ، ئُوزومده نابلد ملّاح 


یئتیش امدادیمه دوشموش ، گمیم دریاده طوفانه


بو قدری آیرلیق اولماز ، امیدیم نا امید اولدی


گئدن گئتدی ، کوچن کوشدی ، اولوب میخانه ویرانه


خماره اَل دوتان یوخدی ، نه ساقی وار نه ده باده 


وئره تئز تئز ایچم جامی ، چکم بیر نعره مستانه


شماتت قلبیمی سیخدی ، منیم یول گوزله مکدن گل


داخی جان قالمیوب منده ، دوزمم رنج هجرانه


شکایت ایتمورم سن نن ، گلایه فرض قیل من نن


بیلورسن قلبیمین سرّین ، بیلورسن عاشقم یانه


او قدر آللاتمیشام کونلو ، اوزوم یوخ بیرده یالوارسام


دئیور دؤز دؤز دئیورسن بس ، نیه گلمور او دُردانه


بو قد بیهوده یالوارما ، کونول انصاف سیز یاره


نه حاجت مصر اولان یئرده ، گله یوسف بو کنعانه


دوتوب صیّادیلر راهون ، ائدوبلر دانه نی دامون


دوتاندا مرغ باهوشی ، توکللر راهینه دانه


پریشان زولفووی گوردوم ، پریشاندی حالیم گورسون


گلوب بیر لحظه اگلش قوی ، ویروم من زولفووه شانه


بوکولدی « رایتین » قدّی کمانه دوندی هجرونده


فدا اول گوزلره جانیم ، اَلونن گلمیشم جانه


اَلونن گلموری آچماق ، دوگون ویرما دوگون اوسته


بوراخ اوز دردیمه یاننام ، حواله وئرمه نادانه


کونول امیّدیلن خوشدور ، جمالون گورمگه بیرده


سن اول لیلای من مجنون ، گزیم کویونده دیوانه